عارف شیدا

... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

عارف شیدا

... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب عطش» ثبت شده است

به نام خدا

آیا تا بحال فکر کرده اید چه قیمتی دارید؟!

الآن فکر کنید!

قیمتتان چقدر است؟

بله! هر کس قیمتی دارد، یکی قیمتش دنیاست و دنیای هر کسی متفاوت با دیگری، یکی قیمتش به اندازه یک لباس نو یا یک ماشین نو یا یک خانه نو است، یکی قیمتش به اندازه یک دروغ، یک غیبت، و یا یک تهمت و... است، یکی از دنیا گذشته و آن هم به خاطر خوف از جهنم و قیمتش آن است. یکی از دنیا گذشته و دل به بهشت و نعمت ها و حور و قصورش خوش دارد و قیمتش همان. یکی از نعمات بهشت گذشته و دل به مقامات و کرامات و منازل خوش کرده و قیمتش ان است، و یکی از مقامات و منازل هم گذشته، خود خدا را میخواهد و قیمتش همان...

راستی قیمت ما چقدر است و خود را به کدام...؟!

و به یاد بیاوریم این گفتار امام علی (ع) در خطبه 32 را: چه بد تجارتی است که گمان کنی این دنیای فانی بهای توست!

و نیز به یاد بیاوریم این گفتار امام صادق (ع) را که: من خودم را با بهشت خداوند نیز عوض نخواهم کرد، بهای من خود خداوند است.

آری باید که ارزان نفروشیم خود را، نه به مقامات دنیا و نه به مقامات اخری. بهای ما خود خداوند است، باید غلام ملک عشق بی زوال بود.

آنکه ارزد صید را عشق است و بس *** لیک او کی گنجد اندر دام کس

عشق ارزد صد چو خرقه کالبد *** کی حیاتی دارد و حس و خرد

خاصه خرقه ملک دنیا کابتر است *** پنج دانگ مستی اش دردسر است

ملک دنیا تن پرستان را حلال *** ما غلام ملک عشق بی زوال


بر گرفته از متن کتاب عطش...

 

یا زهرا

به نام خدا

وقتی به سراغ کتاب سرگذشت عرفا میروی، عادت کرده ای بعد از این که با مشخصات شناسنامه ای او آشنا شدی بروی سراغ خاطرات، و از میان خاطرات به دنبال کرامات. آنها یک جذابیت دیگری دارند. بیمارانی که شفا پیدا میکنند، حیواناتی که رام میشوند، گره های کور مشکلاتی که باز میشوند و...

هر چقدر بیشتر باشد، دلت به عظمت آن بزرگ بیشتر ایمان می آورد و بیشتر حسرتش را میخوری. تو مشغول زندگی خودت هستی، درس و کار و عبادتت، کله زدن با آدم ها و مشکلات، خدا هم در زندگی جایگاه کمرنگ خود را دارد. زمانی که همه درها بسته شد یاد او می افتی و سراغش را میگیری. اما گاهی که وقت میکنی و سرگذشت انسان بزرگ یا عارفی را میخوانی، قند در دلت آب میشود، حلاوت و حال و آرامششان، هواییت میکند و گاهی بیشتر از آن، تصرفات و کراماتشان، که کاش من هم چنین قدرت هایی را داشتم و فلان مشکل را حل میکردم! فلان مریض را که خیلی نگرانش هستم، شفا میدادم و فلان بدبخت بیچاره را چاره ساز میشدم...!

راستی آن وقت هایی که در اوج کدورت و غفلت و گناه، کمی به خودمان می آییم و یادی از آن سوی آسمان میکنیم، دلمان برای این کارها میتپد؟ و یا دلتنگ خود خدا  میشویم؟ و چقدر دنیایمان کوچک است و خدایمان غریب!

و آیا حالا وقت آن نیست که سرگذشت یکی از آن مردان الهی را مطالعه کنیم؟ به امید آنکه در احوالتمان اثر کند... انشاءالله.

کتاب "عطش"، ناگفته هایی از سیر توحیدی کامل عظیم، حضرت آیت الله سید علی قاضی طباطبایی میتواند شروع خوبی باشد...

یا زهرا