عارف شیدا

... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

عارف شیدا

... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

به نام خدا

آیت الله ری شهری:
آیت الله بهجت می فرمودند: ائمه‌ ما علیهم‌السلام دعاها را در اختیار ما گذاشته‌اند تا ما را غرق در نور ببینند، و انبیا علیهم‌السلام آمده‌اند که ما را از دنیا و توجّه به آن دور سازند؛ ولى کفّار به ما مى‌گویند: دین را کنار بگذارید، ما به شما دنیا مى‌دهیم و وسایل راحتى ظاهرى [نه راحتى درونى] شما را فراهم مى‌کنیم!

البته این سخن هم دروغ است؛ زیرا اگر آنها براى ما راحتى دنیا را مى‌خواهند، پس چرا این همه بر سر تسلّط بر ما با هم نزاع دارند؟!

نقشه‌ کفّار این بود و هست که قرآن را از دست مسلمانان بگیرند، و روحانیت را از منابع دینى و معنویات و سرچشمه‌هاى معارف یعنى قرآن و سنّت (سنت، شامل گفتار،کردار و حی تقریر و امضای معصومین علیهم السلام می شود) جدا سازند، تا این دو سلاح مهم (قرآن و سنّت) از دست مسلمانان خارج گردد، و راه تسلّط آنها بر بلاد و ثروت‌هاى مسلمانان باز شود، ولو به اینکه کسانى (روحانى‌نمایان دربارى و جیره‌خوار) را در رأس قرار دهند که طبق مرام آنها کتاب و سنّت را توجیه کنند و دیگران (علماى مخالف) نابود یا منزوى و یا کشته شوند.



اى‌کاش مى‌دیدیم که گرگ‌ها به ما هجوم آورده و ما را مى‌خورند. با این وضع چه باید کرد؟ هرچه به ما فرمودند: «لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَـفِرِینَ أَوْلِیَآءَ؛ کافران را به‌عنوان دوست و سرپرست خود نگیرید. نساء 144» گوش نکردیم. حالا با این اوضاع و گرفتارى و بلاها که بر سر ما مسلمانان مى‌آید چه باید بکنیم؟ اگر تکلیف خود را بدانیم که چه باید بکنیم و به آنچه فهمیدیم عمل بکنیم، از جهت عمل به وظیفه فرداى قیامت راحتیم، هرچند وظیفه این باشد که با ناراحتى‌ها بسازیم و صبر کنیم، خداوند متعال مى‌فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَىْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاْءَمْوَ لِ وَ الاْءَنفُسِ وَ الثَّمَرَ تِ وَبَشِّرِ الصَّـبِرِینَ؛ قطعا شما را به نوعى از ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کمبود محصول، آزمایش مى‌کنیم، و صابران را نوید بده. بقره 155» یعنى صابران را به فرج و ظهور حضرت حجّت عجل‌اللّه‌تعالى‌فرجه‌الشریف بشارت ده.


منبع

یا زهرا

به نام خدا

آیت الله جوادی آملی:

سؤال قبر مهمترین کنکور ماست از ما چیزهای مهمی سؤال میکنند ما باید پاسخ بدهیم هیچ فکر کردید که چرا در جریان سؤال قبر و جواب قبر الفبای دین را از ما سؤال میکنند بدیهیات دین را از ما سؤال میکنند و در تلقین قبر آن کسی که مرده را تلقین میکند میگوید اگر سؤال کردند خدای تو کیست بگو «الله جلّ و جلاله ربی» دین تو چیست بگو اسلام است اگر سؤال کردند کتاب تو چیست بگو قرآن است و اگر سؤال کردند پیامبر تو کیست نام مبارک حضرت رسول را ببر اگر سؤال کردند امامان تو چه کسانی هستند نام مبارک علی بن ابیطالب، حسن بن علی، حسین بن علی تا وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) را ببر...

 

 

خب اینها الفبای دین است دیگر همه ما اینها را میدانیم چه صالح چه طالح چه فاسق چه عادل چه اهل نماز چه بینماز بالأخره اینها که اسلام شناسنامه ای دارند میدانند دینشان اسلام است کتابشان قرآن اگر ما با اخلاق، بدن ستبر مستحکمی نساختیم این فشار مرگ آن چنان روی اعصاب و مغز تحمیل میکند و فشار میآورد که همه این حرفها یادمان میرود خیلیها یادشان نیست که دینشان چیست خیلیها یادشان نیست که کتابشان چیست خیلیها نام مبارک علی بن ابیطالب، حسین بن علی اصلاً یادشان نیست سؤال میکنند امام تو چه کسی است حرفی برای گفتن ندارند خب ما یک حصبه میگیریم یا بیماری شبیه حصبه مبتلا میشویم بسیاری از خاطرات و درسها از یادمان میرود با اینکه بیماری حصبه و مانند آن هرگز مثل مرگ نیست آن طامه مرگ توان فرساست خب باید در کشاکش این طامه توان فرسا تمام ذرات بدن انسان را در حال حیات بی روح کنند مسئله مرگ کار آسانی نیست چرا دندان ما را میکشند درد میآید چرا اگر بخواهیم انگشت را جراحی کنند تا بی حسی موضعی نشود درد میآید برای اینکه میخواهند زنده ای را بکشند دیگر چرا درد احساس میکنیم برای اینکه حیات دارد دیگر لذا این را بی حس میکنند آن حیات را آن احساس را از او میگیرند دندان را میکشند و دست را جراحی میکنند مرگ یعنی در حالی که ما حساس هستیم و درک میکنیم این روح را از تک تک این بدن میکشند می آورند بیرون مگر این کار آسانی است ما که نمیدانیم به این بیچاره چه میگذرد ما نه مردیم نه از او باخبریم فقط برای یک عده راحت است مؤمنین راحت اند [مرگ برای آنها] مثل بو کردن گل یاس [است] وگرنه برای دیگران آن قدر سخت است که در تمام مدت عمر هیچ حادثه مثل آن نیست برای اینکه روح میخواهد از ذرات بدن جدا بشود در حال حس، درد دارد دیگر یک گوشه اش را که ما می خواهیم احساس بکنیم میبینیم قابل تحمل نیست این پوست میخواهد بمیرد یا این گوشت میخواهد بمیرد یا دندان میخواهد بمیرد تا بی حس نکنند ما تحمل نمیکنیم حالا تمام اعضای بدن میخواهد بمیرد بنابراین کار مرگ کار آسانی نیست شما در فرمایشات وجود مبارک پیغمبر و ائمه (علیهم السلام) نگاه کنید مرتب سفارش میکنند مرگ را فراموش نکنید... ما چنین روزی را در پیش داریم باید بدنی بسازیم که بتواند تحمل بکند دیگر آن بدن با طب روحانی ساخته میشود یعنی با اخلاق نه با تقویتهای مادی پس ما باید طبیب باشیم که سلامت روح را تأمین کنیم مهندس و معمار باشیم که این بدن را محکم بپرورانیم که بتواند در رویارویی با آن حادثه تحمل بکند و...

 

منبع

یا زهرا

به نام خدا

آیت الله قرهی:

یک دعایی است که به آن هبة الصّادقیه می‌گویند و در جلد 86 بحارالانوار است که وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل(ع) فرمودند: هرکس این دعا را هرشب، هنگام غروب بخواند، اگر از دنیا برود، من امام صادق تضمین می‌کنم که او بدون حساب و کتاب، وارد بهشت می‌شود!

 

 

خیلی عجیب است که کسی بتواند یک ذکری بگوید و بدون حساب و کتاب وارد بهشت شود، امّا همین هم توفیق می‌خواهد که انسان هرشب بخواند. این ذکر برای مراقبه هم خیلی خوب است و اصلاً به خاطر همین هم هست که حضرت فرمودند؛ چون حالتان را حال مراقبه می‌کند، این دعا هم مانند روایتی که در ابتدای بحث بیان کردیم که فرمودند: «مَنِ استَفتَحَ أوَّلَ نَهارِهِ بخَیرٍ و خَتَمَهُ بِالخَیرِ ، قالَ اللّه ُ لملائکتِهِ : لا تَکتُبُوا علَیهِ ما بینَ ذلکَ مِنَ الذُّنوبِ»، راجع به خیر است. حالا این دعا چه می‌گوید؟ می‌گوید: اوّل دعا یک صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستید و بعد بگویید:

«یَا مَنْ‏ خَتَمَ‏ النُّبُوَّةَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اخْتِمْ لِی فِی یَوْمِی هَذَا بِخَیْرٍ وَ شَهْرِی بِخَیْرٍ وَ سَنَتِی بِخَیْرٍ وَ عُمُرِی بِخَیْر إنّک علی کلّ شیء قدیر برحمتک یا أرحم الرّاحمین»

و آخرش هم یک صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستید.

این دعا، خیلی کوتاه است و زود هم حفظ می‌شوید. یعنی ای کسی که نبوت را به محمّد(ص) ختم کردی، امروز من را ختم به خیر کن و ماهم را ختم به خیر کن و سالم را و عمرم را ختم به خیر کن، به تحقیق که تو قادر به هر چیز هستی.

لذا اگر کسی این حال را داشت، می‌تواند خیر داشته باشد و مراقبت را در خودش انجام بدهد.

 

منبع

یا زهرا

به نام خدا

استاد فاطمی نیا:

مرحوم آقای طباطبائی رضوان الله علیه در مورد ملا مهدی و ملا احمد نراقی میفرمودند: "این پدر و پسر را هنوز کما هو حقه نشناخته اند!" آقا این دو بزرگوار اعجوبه بودند، اما چون نزدیک به معاصر بودند و کتاب های زیادی نوشته اند..، بالاخره چیزی که در دسترس باشد انسان قدر نمی داند. معراج السعادة تالیف ملا احمد است اما چون فارسی است هر مقدسی این را نمیخرد،[یا میخرد] میبرد میگذارد روی طاقچه گرد میخورد، در صورتی که معراج السعادة واقعا انسان را معراج میدهد، چه کسی تا حالا به معراج السعادة عمل کرده است؟! حالا دیده است که تعریف میکنند گفته حالا یکی بخریم بگذاریم در خانه.

 

 

 

معراج السعادة..!، انسان را معراج میدهد، ملا احمد آدم پیچیده ای بوده است، ملا مهدی هم همینطور، البته ملا احمد یک ریزه کاری هایی و جامعیت هایی داشته است، و سربسته بگویم شاید بشود گفت ملا احمد علومی داشته است که اصلا با خودش برده است، مرد عجیبی بوده است، انسان وقتی در کتاب هایش دقت کند یک چیزهایی هست که انسان احساس می کند..، این دو در چندین علم صاحب نظر بوده اند، از جمله در علم اخلاق هم صاحب نظر بوده اند، ملا مهدی جامع السعادات را نوشته است، این کتاب عربی است و خلاصه و اختباس شده آن هم معراج السعادة است که حاجی ملا احمد نوشته است، معراج السعادة را هم یک عالم ربانی خلاصه کرده است که عبارت باشد از مرحوم خاتم المحدثین حاج شیخ عباس قمی رضوان الله علیه، اسمش را گذاشته است « المقامات العَلِیّه » کتاب جیبیه خیلی نورانی ای است، اینها را روز قیامت خدا به رخ میکشد، میگوید: چرا جامع السعادات نخواندی؟ میگوید: خدایا من عربی بلد نبودم، طلبه نبودم، خیله خب، چرا معراج السعادة نخواندی؟ [میگوید] مفصل بود وقت نداشتم، (با اینکه مفصل نیست ها)، ممکنه است خدا بگوید: این المقامات العَلِیّه را میخواندی،میگذاشتی در جیبت، اینها نسخه است، نسخه شفا بخش است.

همچنین استاد نیز در جای دیگری درباره اهمیت کتاب معراج السعادة کلامی با این مضمون دارند: "در خانه بسیاری از مقدس ها کتاب معراج السعادة وجود دارد،گذاشته اند روی طاقچه به آن عمل نمیکنند، هرکس کتاب معراج السعادة ملا احمد نراقی را بخواند و به آن عمل کند صاحب کرامت میشود!"

 

منبع

یا زهرا

به نام خدا

حضرت امام در نجف اشرف معمولا برای شهادت ائمه در منزل روضه و ذکرمصیبت داشتند که آقای کشمیری آن را انجام می داد، اما برای شهادت حضرت زهرا سه روز آن هم دو بار، در فاطمیه اول و دوم و در ولادت معصومین علیهم السلام نیز جلوس داشتند و گاهی هم مداحان اهل البیت شعرمی خواندند.

 

 

 

ظاهرا در 20 جمادی الثانی  1388 قمری  که سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیه بود طبق معمول حضرت امام در حیاط منزلشان که حدود چهل متر مربع مساحت داشت و آکنده از جمعیت بود جلوس کرده بودند. در آن روز یکی از مداحان ایرانی که بسیار خوش صدا بود و تازه به عراق آمده بود اجازه گرفت و شروع کرد به خواندن قصیده ای در باره ی حضرت  زهرا (س) تا رسید به بیتی که برای بالا بردن مقام حضرت زهرا بوی تحقیر بعضی از انبیاء عظام از آن استشمام می شد در حالی که جمعیت سر و پا گوش بودند حضرت امام قبل از آنکه جمله تمام شود با لحنی تند فریاد زدند: آقا این چه حرفهایی است می خوانید. آقا این مطلب را نخوان؛ و به این ترتیب با وجود علاقه و ارادت فوق العاده به حضرت زهرا (س) برای یک لحظه هم نتوانستند شکستن مرزهای الهی را با کوچک شمردن انبیاء به خاطر حضرت زهرا تحمل کنند و بدون هیچ رودربایستی با این که میزبان جلسه بودند و مداح میهمان بود بی درنگ و در میان جمع و در وسط جمله با قاطعیت او را نهی کردند.

 

منبع: حجت الاسلام رحیمیان، حدیث رویش مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 205

یا زهرا

به نام خدا

امام راحل و عظیم‌الشّأنمان در مقام عرفان مقاماتی دارد و مطالب عرفانی زیادی دارد امّا اصلاً اگر از امام راحل هیچ مطلبی نداشتیم و فقط همین اتّفاقی که بیان کردم در نجف اشرف رخ داد را در نظر بگیریم، کافی است که ببینیم چه خبر است.

بیان کردم امام همیشه در شبانه‌روز دو مرتبه به حرم امیرالمؤمنین مشرّف می‌شدند. وقتی نیمه شب در زمستان سرما خورده بودند و حالشان مساعد نبود، آن هم در سوز عجیب نجف در زمستان، حاج آقا مصطفی به ایشان عرضه می‌دارند: آقا! شما که می‌دانید حضرات همه جا هستند، دیگر امشب با این وضعیّت فیزیکی تان به حرم نروید و از همین‌جا سلام بدهید امّا امام راحل و عظیم‌الشّأن به ایشان می‌فرماید: آقا مصطفی! اجازه بده آن روح عوامی در زیارت، در ما نمیرد. بعد با آن وضعیّت عبا را به دوش می‌کشند، شال را محکم می‌بندند و به حرم امیرالمؤمنین می‌روند.

 

 

ایشان همیشه شب‌ها هم بعد از نماز مغرب و عشاء نیم ساعت در دفتر بودند و بعد از دفتر برای زیارت، به حرم امیرالمؤمنین می‌رفتند امّا یک بار مثل همین اردیبهشت و خرداد و در همین هوای خوب بود که مثل همیشه بعد از نماز مغرب و عشاء برای ملاقاتشان با آقایان علما که معمولاً به دفتر می‌آمدند، در دفتر می‌روند. بعد از نیم ساعت که ملاقات تمام می‌شود، امام به سمت در می‌روند که نعلین پا کنند و به سمت حرم بروند. امّا تا می‌روند، برمی‌گردند و می‌فرمایند: امشب نمی‌رویم. آن امام عظیم‌الشّأنی که همیشه مقیّد است به حرم برود، در سرما و با آن وضعیّت فیزیکی نامساعد هم می‌رود، امّا با حال خوب، قبراق، در حالی که هوا هم خوب است، می‌فرمایند: امشب نمی‌رویم!

حضرت آیت‌الله حاج شیخ عبدالعلی قرهی بیان فرمودند: امام که فرمودند نمی‌رویم دیگر جرأت نکردیم سؤال کنیم چرا. فردا در درس خارج امام پچ پچ بین آقایان علما هست که دیشب سفیر ایران در عراق آمده که یک فرش نفیس  به حرم امیرالمؤمنین را هدیه کند. منتها دوربین عکّاسی را درست رو به جایی تنظیم کرده بودند که معمولاً امام می‌نشیند  تا وقتی امام تشریف ‌آوردند و ‌نشستند، عکس بگیرند و در روزنامه‌های آن زمان که فقط اطّلاعات و کیهان بود، چاپ کنند و بگویند: ببینید دیگر - به تعبیر خودشان- آیت‌الله خمینی هم دست از انقلاب کشید. رفت نجف اشرف و فهمید دیگر باید از مبارزه دست بکشد. در آن‌جا کار مرجعیّت خودش و درس و بحث را دارد و دیگر با رژیم آشتی کرده است امّا امام در حال خوشش نرفت.

من می‌خواهم بگویم فقط همین یک داستانی که اتّفاق افتاده در نظر بگیرید. چه کسی به امام عظیم‌الشّأن خبر داد که امشب سفیر ایران در عراق می‌خواهد به بهانه تقدیم فرش نفیس به آستان مقدّس امیرالمؤمنین بیاید و این عکس را بیاندازند و این عکس را در روزنامه‌ها چاپ کنند؟! این امام متخلّق به اخلاق الهی، این امام عارف بالله همین است. وقتی انسان در مقام تقوی و اخلاق رشد کند، از اهل کفر بیزاری می‌جوید، شجاع هم می‌شود و همه آن مطالب هم برایش به وجود می‌آید. فقط تقوی و اخلاق انسان را به این مقامات می‌رساند.

 

منبع

یا زهرا

به نام خدا

گاهى میان استاد و شاگرد در حوزه ‏ها شوخى و عبارات طنزآمیز گفته مى ‏شود. شاگرد نیز بدش نمى ‏آید که استاد یک چیزى به او بگوید یا بیندازد. بیان چنین مزاحى به ویژه از جانب امام مطلوب واقع مى‏ شد، زیرا امام خیلى مهذب و اهل تزکیه بودند.

 

 

یادم است امام در نجف در مسجد شیخ انصارى درس مى ‏فرمودند که خاطرۀ جالبى اتفاق افتاد. در آن وقت میوه‏ فروش هاى زیادى روى الاغ میوه بار مى‏ کردند و براى فروش از آنجا رد مى‏ شدند. روزى هنگام درس یکى از آقایان اشکال کرد. در همین لحظه صداى عرعر الاغى هم بلند شد بطوری که حضرت امام متوجه نشدند این آقا چه مى‏ گوید. امام فرمودند: «ببخشید خرتوخر شد، سؤالتان را دوباره بگویید». خندۀ طلبه ‏ها بلند شد. البته طرف هم خیلى خوشش آمده بود، نه اینکه بدش بیاید. این شوخى ‏ها طورى نبود که طرف مقابل ناراحت بشود. به عبارتى امام با هر کسى شوخى نمى ‏کرد. کسانى که ظرفیت نداشتند و یا جوان‏ترها که ممکن است ناراحت بشوند و خجالت بکشند با آنان این شوخى‏ ها را نمى‏ کردند.

 

منبع

یازهرا


به نام خدا

علامه حسن زاده آملی می‌‌نویسد: حکایت کرد براى ما جناب حجت‌الاسلام حاج سید جعفر شاهرودى که از علماى عصر حاضر طهران است دو مکاشفه را که مفصّل است مجمل آن را براى یافتن مقام و منزلت صاحب ترجمه مى‌‏‌نگارم:



فرمود شبى در شاهرود خواب دیدم که در صحرائى حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالى له الفرج) با جماعتى تشریف دارند و گویا به نماز جماعت ایستاده‌‌‏اند، جلو رفتم که جمالش را زیارت و دستش را بوسه دهم، چون نزدیک شدم شیخ بزرگوارى را دیدم که متصل به آن حضرت ایستاده و آثار جمال و وقار و بزرگوارى از سیمایش پیداست، چون بیدار شدم در اطراف آن شیخ فکر کردم که کیست تا این حدّ نزدیک و مربوط به مولاى ما امام زمان است، از پى یافتن او به مشهد رفتم نیافتم، در طهران آمدم ندیدم، به قم مشرف شدم او را در حجره‏‌اى از حجرات مدرسه فیضیه مشغول به تدریس دیدم، پرسیدم کیست؟ گفتند عالم ربانى آقاى حاج میرزا جواد آقاى تبریزى است؛ خدمتش مشرف شدم تفقد زیادى کردند و فرمودند: کى آمدى گویا مرا دیده و شناخته از قضیه آگاهند. پس ملازمتش را اختیار نمودم و چنان یافتم او را دیده بودم و مى‌‏خواستم.

تا شبى که نزدیک سحر در بین خواب و بیدارى دیدم درهاى آسمان به روى من گشوده و حجاب‌ها مرتفع گشته تا زیر عرش عظیم الهى را مى‌‏بینم پس مرحوم استاد حاج میرزا جواد آقا را دیدم که ایستاده و دست به قنوت گرفته و مشغول تضرع و مناجات است به او مى‌‏نگریستم و تعجب از مقام او مى‌‏نمودم که صداى کوبیدن در خانه را شنیده و متنبه گشته برخاستم در خانه رفتم، یکى از ملازمین ایشان را دیدم که گفت بیا منزل آقا گفتم چه خبر است گفت سرت سلامت خدا صبرت دهد آقا از دنیا رفت یازهرا


منبع

یا زهرا

به نام خدا

استاد فاطمی نیا: در مورد جمال السالکین، آیة الله آقا میرزا جواد آقای تبریزی می‌نویسند که وقتی در مجلسی می‌نشست می‌فرمود: ای مردم! یکی از نام‌های خدا «غفار» است! همین را که می‌گفت، چند نفر غش می‌کردند و آنان را از مجلس بیرون می‌بردند!



آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی هم فرمودند: میرزا جواد آقا تبریزی در مدرسه فیضیه درس اخلاق داشت و آن چنان تأثیر آتشین بر دل‌ها می‌گذاشت که در درسش از اثر صحبت ایشان، غش می‌کردند و بی هوش می‌شدند.

روزی به میرزا جواد آقا عرض کردند که تأثیر صحبت شما چنان است که یکی از تجار در این جلسه حضور داشته بی هوش بر زمین افتاده است!

فرموده بودند: این که چیزی نیست مولایشان امیرالمؤمنین همیشه از خوف خدا چنین حالتی بهشان دست می‌داد!


یا زهرا

به نام خدا

مرحوم علامه طباطبائى صاحب کتاب المیزان، بر کتاب المراقبات آیت الله ملکی تبریزی تقریظی نوشته‌‌اند که بخشی از آن چنین است:  ‏

«...چند سطرى درباره کتاب اعمال سال، تألیف پیشواى طایفه، حجت حق، آیت الله، مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى - قدس اللّه روحه – مى‌نویسم نه با این هدف که این کتاب گرانسنگ یا مؤلف بزرگ آن را بستایم، زیرا این کتاب دریاى لبریزى است که در سنگ و پیمانه نگنجد و مؤلف آن پیشواى والا مقامى است که بلنداى زیاد شخصیت او با هیچ مقیاسى قابل اندازه‌‏‌گیرى نیست، و ناتوانى، عذرى موجّه، و یأس از رسیدن به مقصد، براى استراحت کافى است، بلکه با هدف تذکر به برادران و دوستان و سروران صادق و با صفا که تذکر براى مؤمنین سودمند است....



کتابى که پیش رو دارید از بهترین کتابهایى مى‌‏باشد که در این زمینه نگارش یافته است. در این کتاب لطایفى که اهل ولایت خدا از آن مراقبت نموده و نکات ظریفى که در دل سرگشتگان محبت خدا خطور نموده و تمام مطالبى که مربیان درباره عبادت خدا فهمیده‌‏اند، وجود دارد. خداوند مرقد مؤلف بزرگ آن را نورانى، از بارانهاى رحمت و بخشش خود بر آن سیراب و او را به پیامبر و آل پاک او ملحق نماید.»


منبع

یا زهرا